۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

«سپید پوش»


گونه هایم ،
اشکی نمی پوشند
به سوگ مرگ نوازشی
که چشمِ تعلّق بدان نداشته ام!

در امتدادِ رودی
که از ثانیه هایی سبُک
میان رگ هایم جاری است،
به ملودی گوارای گام هایم
گوش می سپرم
که پای پرواز می گیرند!



میترا - 1 مهر 89
برای تو که خواندمت!

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

"تغییرات اساسی"

تصمیم گرفتم اسم وبلاگم رو عوض کنم.
هیچ وقت از اسم "وقتی که ماه دلتنگ خورشید می شود" کاملا راضی نبودم.

این منم این جا:
"وقتی که خورشید به ماهیتش اعتراف می کند!"

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

«پیوند»

شونه هات ،

شعله های اشکامو

تاب نمیارن!

آب میشی تو داغی قصه ی من...


نذار تو آغوشت

قندیل ببندم؛

آدم برفی!


باد شو

تا پنجه هام

شعله بکشن لای گیسوهات!


اون وقت آروم

با نوازش...

منو خــــاکــــــســـــتـــــر کن!

میترا- شهریور 89

«سقوط»

تنم،

پر از ردِّ زنجیرِ حضورِ تو،

بال هایم،

پرپرِ چنگی است

که به ریسمانِ رهایی انداختم...

*

پاگیرِ ریسمان های پوسیده ی تکرار

نمی شوم دیگر!

سقوط خواهم کرد؛

تا نهایت پرواز...
میترا- مرداد 89

«خلال خاطره ها»


تکه هایی از تو

لابه لای دندان های خاطره

گیر افتاده!

خلال که می کنم،

طعمِ تو ماندگار می شود...

*

بگو:

تا نقطه پایانِ صرف فعل هرس

برای حباب های هرز حضورت

چند تا نفس بشمرم کافی است؟!
میترا- شهریور 89