ثانیه های آشفته؛
خاطره های غبار گرفته؛
گمشده؛ در سقوط رویا...؛
شن های ساعت عمر بی امان فرو میریزند...؛
نه! راه بازگشتی نیست...؛
**
حلقه طلایی روشن
(پر از صورتک های مسخ شده...آدمک های کوکی...)
فرو رفته در مهی غلیظ...؛
چشم ها شان همه خیره به یک سو ...؛
فرداها...؛
اکنون را به دار می آویزند؛ تا شاید...؛
***
***
من نمی خواهم زنده به گور شویم...؛
ميترا-س
بهار84
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر