من کُشته ام!
این بار...
من شکسته ام...
می توانی انگشت شماتت
نشانه بگیری
به سست عنصری ام
و تزویر ِ اساسم را
تار و مار کنی!
میدانم!
دشنام میدهی
به شاخه های شلخته ام!
من دیگر از سایه بان ِ تو بودن
خسته ام، عزیز!
شرمنده ام!
زخم ِ تبرهای تو
ضماد بر نمی دارند...
تنم، تکه تکه؛
ریشه هایم، ریش ریش؛
و تزلزل ِ زانوانم...
مجبور شدم
که نشستم...
این بار...
من شکسته ام...
می توانی انگشت شماتت
نشانه بگیری
به سست عنصری ام
و تزویر ِ اساسم را
تار و مار کنی!
میدانم!
دشنام میدهی
به شاخه های شلخته ام!
من دیگر از سایه بان ِ تو بودن
خسته ام، عزیز!
شرمنده ام!
زخم ِ تبرهای تو
ضماد بر نمی دارند...
تنم، تکه تکه؛
ریشه هایم، ریش ریش؛
و تزلزل ِ زانوانم...
مجبور شدم
که نشستم...
پنج شنبه 22/12/87
میترا سالاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر