میترا گرامی سلام
Tuesday, June 10, 2008 1:57:00 AM
فریدون عزیز سلام:
از توجه و لطف شما واقعا سپاسگزار و ممنونم. اینکه با چنین دقتی متن مقاله مرا خواندید و برای نوشتن نظراتتان وقت گذاشتید من را شرمنده کردید.
خیلی ممنون که ابتدا به نکات مثبت مقاله من اشاره کردید و در ادامه نکات منفی را به صورت پرسش نوشتید! با این کار به من که برای اولین بار چنین متنی را ( از نظر شما نقدی را) نوشته ام بسیار امیدواری دادید.
در پاسخ به سوال های شما اجازه بدهید که ابتدا اعلام کنم که من یک دانشجوی کم تجربه ادبیات انگلیسی هستم و این متن در واقع اولین سعی من در قالب تحقیقی برای درس رمان 1 دانشگاه که در ترم 5 ارائه شد، بوده. و نقاط ضعف بسیاری که شما فقط به چند مورد از آنها اشاره کردید شاید به خاطر هدف نوشتن متن و حتما به خاطر کم تجربگی من بوده است.
در مورد پراکنده بودن متن تا حدودی با شما موافقم. گرچه در بعضی مواقع ذکر عنوانهای کلی میتواند موثر و کمک کننده باشد، اما نامگذاری تک تک پاراگراف ها و ذکر عنوان هر مطلب ریز ، اگر بیش از حد باشد، گیج کننده میشود و متن را از هم گسیخته می کند. اما باید این نکته را در نظر داشت که هدف نوشته شدن یک متن چه بوده است. و در این مورد خاص، همانطور که گفتم، این متن را بایستی به همین صورت و با ذکر تمام ریز عنوان ها می نوشتیم تا تمرینی برای فهم عناصر داستان و ارتباط جریان وقایع به آنها کرده باشیم. گر چه من می توانستم تغییراتی کلی در آن ایجاد کنم و سپس آنرا بر روی صفحه وبلاگ به نمایش در آورم.
و اما در مورد اینکه آیا این متن صرفا یک مقاله است و یا میتوان نام نقد بر روی آن گذاشت، باید بگویم که به شخصه عاشق نوشتن نقد هستم! اما هرگز به خودم این جسارت را نمی دهم که اسم چنین اثر خامی را« نقد» بگذارم! چون این واژه برای من مقدس تر و پخته تر از آن چه ارائه داده ام به نظر می رسد، گرچه با تمام وجود امیدوارم روزی بتوانم چیزی ارائه دهم که شایسته نام نقد باشد.
من تازه دو ترم پس از نوشتن این مطلب ( به خیال خودم شاید «نقد و بررسی» ) به وادی شیرین نقد ادبی همراه با استاد عزیزم، دکتر یموت وارد شدم و خود را بسی کوچکتر از آن یافتم که بگویم نقد نوشته ام. گرچه از دید بسیاری افراد این واژه حتی در تفسیر وقایع روزمره هم کاربرد دارد!
در مورد ژانر این اثر، راستش را بخواهید اصلا فکر نکرده بودم! ولی فکر می کنم « تراژدی» بهترین تعریفی باشد که به ذهنم میرسد.
راستی! شما به نکته بسیار جالب و ظریفی اشاره کردید: به یاد آوری آثار متعدد و شاید متفاوتی مثل "هابیل و قابیل" ، "کوری" ، "مسخ" و "خشم و هیاهو"و ...
آنچه من در کلاسهای نقد آموختم واژه ای بود به نام
Intertextuality
که معنایش رابطه ای غیر مستقیم میان تمام آثار ادبی است.
مثلا ممکن است اثری در قرن هفدهم با اثری که سه قرن بعد نوشته می شود این رابطه را داشته باشد. در واقع تم ، پیغام، معنا و مفهوم نهفته در آنها به طرز عجیبی ، بدون دخالت داشتن الهام و ایده و تقلید ، یکسان باشد. این "اصل یکپارچگی" ، به خوبی می تواند رابطه میان آثاری کاملا متفاوت و حتی متضاد را توجیه کند. همه ما در اکثر مواقع از این اصل ، بدون اینکه خودمان آگاه باشیم استفاده می کنیم. همانطور که دیدن شیئی، ما را به حال و هوایی خاص می برد؛ بدون اینکه از فرایند خاصی آگاه باشیم و یا دقیقا دلیلش را بدانیم.
ودر پاسخ به سوال شما در مورد حضورانواع مختلف مکاتب باید بگویم که در مجال کمی که برای نوشتن مطلب داشتم ، تنها نکاتی را که به ذهنم رسید نوشتم. گرچه اشاره کردن به انواع مکاتب و ... اصلا در تحقیق خواسته نشده بود ، اما من حیفم آمد که به این موضوع جالب و نقش مکاتب گوناگون در این اثر حتی اشاره ای کوچک نکنم.
اما با شما کاملا موافقم که باید بیشتر به آنها پرداخته میشد.
در کل باید بگویم که این نوشته ضعف ها و نقص های بسیاری دارد که آنرا فرسنگها دورتر از یک نوشته استاندارد قرار میدهد.
به امید روزی که بتوانم توفیق نوشتن یک کار خوب و قابل قبول را بیابم؛ و مسلما برای آنکه به چنین هدفی برسم به یاری خدا و تک تک شما نیازمندم.
باز هم از لطف شما یک دنیا تشکر می کنم.