دوباره بی کسی سکوت و
دهن کجی ثانیه ها به سکون...
دوباره کش و قوس مازهای هزارتو،
روی تن ملول فاصله...
دوباره بی تابی چنگ زخمی من و
دلِ ریشِ آسمانِ ماه-دزدِ خاطره...
هربار صدایی در تو
نام مرا فریاد می زند،
_احتمالا گم شده باشم!_
به روشنایی برق چشم های تومی اندیشم
تا به تسکین عطری از حضور،
ذهنم
از زنجیرهای هوشیاری
آزاد شود...
۲ نظر:
شايد شبي كنار درخت كاج
آواي گام او شكند شب را..
کافی ست ترانه ای به نام تو باشد
. . .
ارسال یک نظر