۱۳۸۶ خرداد ۱۲, شنبه

Excuse "بهونه "





دو تا پرنده ، كه بالهاشون دلتنگه


...
دلتنگ يه پرواز؛



دو تا پرنده ، كه چشماشون


...
خيسه از بي طاقتي ، بي تابي براي آسمون؛


*


دو تا پرنده كه انگار تو قفسن
!



اما نگاهشون پر از شوق رهاييه ؛



دو تا پرنده كه انگار پر شكسته ان!



اما پراشون ، از همه بالهاي دنيا براي پرواز تشنه تره؛



***

… حالا ، آسمون ديگه


براي تعريف بهونه شون خيلي كوچيكه ؛



ديگه حتي پرواز ،



اوجي نيست براي آروم گرفتنشون ؛



*
كاش مي تونستن بفهمن ،



چرا اينقدر خسته ان!



كاش ميتونستن ببينن ،



كي اون بالا پشت لحاف ستاره ها قايم شده ،



تا از اون بپرسن...



***

كي مي دونه؟!



شايد يه روز صبح ، وقتي آفتاب بيدارشون كرد…



آوازشون به يه زبون ديگه باشه ؛

نگاهشون اونقدر بدرخشه ،



كه همه دنيا رو كور كنه و ستاره ها رو شرمنده؛

قلبشون اونقدر تند بتپه ؛



كه ساعتا از كار بيفتن


!
كه حتي زمان سكوت كنه و تا ابد خيره شه به اونا…



كي ميدونه؟
!!!
By: Mitra
ميترا س
بهار83

هیچ نظری موجود نیست: