
گاه سبک، گاه سنگین،
آتش می شویم
زیر ِ خاکستر
وبعد...
دود...
از بوسه ی شعله،
متولد می شویم
و در بهتی عجیب
به سرعتِ تصعید روح،
_توتونِ پیچیده در پوست_
زُل می زنیم!
روزگار
که وحشیانه کام می گیرد
و ما گُر می گیریم...
ریه هایش
نپوسیده از سرطان!
عشق را ببین!
در خلسه ای لطیف
چه با ولع،
می بلعد
دود و دودمانمان...!
هیچ یک نمی دانیم
چند پُک مانده
تا سقوط در بستر ِ خاکستر!
راستی!
ققنوسِ افسانه ها
که می گفتی،
از خاکستر ِ "سیگار" هم
دود و دودمانمان...!
هیچ یک نمی دانیم
چند پُک مانده
تا سقوط در بستر ِ خاکستر!
راستی!
ققنوسِ افسانه ها
که می گفتی،
از خاکستر ِ "سیگار" هم
به دنیا آمده است؟!
میترا سالاری
15/3/88

۶ نظر:
شعر ساختار شكن را دوست مي دارم
چه جالب! ایده ی نوشتن داستانی با چنین موضوع و مختوایی را داشتم. زیبا شعر می گویی دوستش دارم و دوستت دارم میترا جان راستی به وبلاگ tolani roots هم سر بزن و در اطلاع رسانی به ما کمک کن
یک بار دیگر وبلاگ کلاسی ما(tolani roots) را چک کنید.
ممنون كه شعرم رو خوندي . مي فهمم اين روزها هيچ كس نمي تونه تمركز داشته باشه بر روي كارش يا نوشته هايي كه مي خونه . اميدوارم در روزهايي بهتر شعر بخونيم و بنويسيم .
سلام ميتراي بسيار عزيز
آمدم دوباره بخوانمت و از سلامتي ات باخبر شوم ، همين ، حال و روز خوشي ندارم ، نه اصلا ، اما اميدوارم ، شعرت را هم نقد كرده ام وقرار است پس از گذاشتن تو سايت شعرنو ، اينجا هم براي خوانندگانت بگذارمش ، فرداهايي زيبا ، بهتر و عاشقانه تر برايت آرزومندم ، هميشه شادزي.
=D> من به گمان بعضی از دوستان، چندتا داستان سورئال دارم.
خیلی خوب بود. خوب با کلمات بازی می کنی. به وزن کلمات واقفی.
میترا خانم ... تمام این شعرهای قشنگت، به گمانم، به یک نظم بیشتری نیاز داره! نه خود شعر. بلاگ رو می گم. یک بلاگ مرتب داشتن بهتر از چند بلاگ داشتن نیست؟
حیفه که شعرات تو سایتی با نظم بیشتری نباشه.
ارسال یک نظر