۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

«زخم زبان»



در لانه ی نگاهت
          شبیه فاخته ای
                     بی خانمان
                          می شوم!



کنایه ا ی که
           عجیب
       به حفره های ناباروری ام
                   رسوخ می کند!







میترا - آبان 89

۴ نظر:

ناشناس گفت...

خفن !!

م.ا.هومن گفت...

خانم سالاري عزيز نمي دونم شما كتاب در دست تدوين داريد يا نه ولي اشعار شما به قدري داراي پختگي هستند كه بايد در يك مجموعه كامل قرار بگيرند

یاسمین حشدری گفت...

مشغول پی بردن به افکار جمعی
به فواره های گیوتین مغزم را هدیه دادم

مانی گفت...

سلام
من خیلی اتفاقی به خاطر یه تحقیق درباره سمفونی
مردگان با وبلاگ شما آشنا شدم.
اما شما و شعراتون همون چیزی هستید که می خواستم
من شاعر ‏.نویسنده نیستم اما فقط گاهی احساساتم و در ‏
قالب کلمات ‏.نشون می دم.کلمات پشت سر هم که شاید
به نظر خیلی ها بی ارزش باشه.
خواستم از استادی مثل شما دعوت کنم که به وبلاگم بیاید
و نظر کارشناسی خوتون اعلام و منو راهنمایی کنید.