۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

«من»: مقتول ، قاتل ، قاضی

حالا
که کوچه های کودکی
_با نقشِ قلب های تیرخورده _
زیر آوار مانده اند
و جویبارهای باغِ بلوغ ،
به قطره قطره خونشان آغشته اند،
ردِّ دست های تو پیداست
...

شعله های خشمِ چشم هایت را
که هنوز
با تعصّب زبانه می کشند ،
لای چهره ی عبوست مپیچ!

با قضاوتِ "من"
در این دادگاه،
حکم ، تیر بارانِ وجدانِ گمراهت
به دست ِ تیروکمانِ همان
کودکِ مقتول است!

میترا س.

17 تیر 88

۶ نظر:

هیما گفت...

سلام خدمت شما خانم سالاری. پاسخ شمارا در ادامه مطلب نوشته ام دوست داشتیین میتوانید آن را بخوانید والبته خوشحال میشوم شعرهایم را هم بخوانید. با تشکر از شما بخاطر شعر زیبایتان وصریح بودنتان...

foad گفت...

salam khanoome mitra
az ezhare nazaretoon dar sait e shereno bsyar mamanoonam
khosoosan az inke vaght gozashtid baraye naghd ba ejazeh linketoon mikonam
va khoshhala az ashnaei ba shoma
dooste man bashid
sheklake gol
www.foadzokaei.blogfa.com

محمدرضا غفاری نیا گفت...

سلام
تو قسمت نظرات شعرنو یکی افتاده بود زمین و داشت به داستان قورگورو یا کانباغه می خندید. فکر کنم به همون علت نتونستم اونجا نظر بدم.
بهرحال، ممنون از خنده. اون خنده هزار تا معنی داشت. امیدوارم یکی از معانیش مشخره کردن نباشه.
این شعر رو خیلی دوست دارم
آگوستین ِ من!
سنت هم اگر بشوی...
جنایت هایت،
از یاد نمی روند!

کفش هایی
هرچند نو
به پا کنی...
رد پاهای برهنه ات،
پنهان و پاک
نمی شوند!
این آدرس وبلاگ منه. به کلبه ی من سری بزن. گرچه مدت هاست چیزی نمی نویسم ولی دوستان میگن به یک بار دیدنش می ارزه.
http://www.fahmnameh.persianblog.ir/

مهدي هومن گفت...

از اشعار كوتاه و البته در عين حال زيبا لذت مي برم .
حكم ، تيرباران وجدان گمراهت
خيلي زيبا بود .
سبز باشي

رضا كرمي گفت...

سلام خانم سالاري ..در رابطه با بررسي و نقد شعر شما هنوز روي قولم هستم ..... به زودي در وبلاگم درج خواهم كرد..پيروز باشيد

بهراد گفت...

خوبیه شعرات اینه که باید بیشتر از یه بار بخونیش تا بفهمی!