۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

فریادهای فاصله بر حنجره شلاق می زنند...

«فریادهای فاصله بر حنجره شلاق می زنند؛
وقتی که ماه ، دلتنگ ِ خورشید می شود... »


"لونا"،_الهه ی ماه _
در جستجوی ِ نیمه ی ِ پنهان ِ گمشده،
در آسمان کهکشان" تو"، خورشید
طواف می کند...

در دلتنگی
برای وصله ی ناجوری که یافته،
رنگ پریده تر می شود؛
تکیده تر...
با قطره قطره
نقره های اشک
روی تن طلایی تو،
رنگ می بازد

***

تقدیر در تقابل تغییر؛
وصال، در فاصله ای محال؛
نقش ستاره ها
و نمایشنامه : سرنوشت!
تعریف مرگ و زندگی
که در دلِ تــــــاریــکی نوشت

...

***

لونا،
نیمه شبی،
در اندیشه ی طلوع،
تبدار از عشق ِ یکی شدن با نور،
در انتحارِ عاشقانه
یا شاید استحاله ای،
تاریک می شود...

میترا س.

تیر ماه 88

۳ نظر:

مهدي هومن گفت...

زيبا بود
" تقدير در تقابل تغيير"
" در انتحار عاشقانه
يا شايد استحاله اي
تاريك مي شود"

سبز باشيد

مهدي هومن گفت...

خانم ميترا سالاري عزيز
درود به شما و سپاس از شما به خاطر وقتي كه براي خواندن شعر اين حقير گذاشتيد .
تقريباً دو ماهي مي شود كه چهارمين اثر داستانيم نتوانست مجوز بگيرد و مانند سه اثر ديگر متهم به سياه انگاري جامعه شد .
در مورد شعر نيز گمان مي كنم هنوز در حدي نباشم كه صلاحيت چاپ اثر را داشته باشم .
وقتي امسال نمايشگاه كتاب را ديدم كه پر از كتاب احضار روح و جن و فال و اس ام اس بود و حجم آن بيش از سالهاي گذشته بود فهميدم روشن انگاري جامعه چيست و سياه انگاري من چيست . شايد بايد من هم مانند يكي از اين كتابها مي نوشتم كه چگونه روح ولتر و اديسون را احضار كرده ام و چگونه اين ارواح با آشنايي كامل با فرهنگ ايران با من سخن گفتند .
اميدوارم روزي ادبيات كه ستون هر جامعه براي پيشرفت فكري و روحي است در جامعه ما نمود واقعي پيدا كند و بيش از اين عده اي سود جو با تكيه بر گوشه هايي از فرهنگ ما مغز نسل بعدي ما را آلوده نكنند .
حضور شما كه شاعري خوش ذوق هستيد و نظرات شما به عنوان كارشناس در وبلاگم باعث افتخار من است

سبز باشيد
مثل سيب

بهراد گفت...

برای شعر کامنت گذاشتن سخت است.