
دستی
به دستِ سردِ تو ،
زنجیر می زنم
نزدیک می شوی؛
به شانه های تو،
تکیه می زنم
مست از
شرابِ موسیقیِ رقصی
که در فضاست؛
جامی دوباره ،
پیمانه ی لبریز می زنم!
تسخیر می شوم
از ژرفای ِ چشم تو؛
جادوی یک نگاه
و به لب،
بوسه می زنم
مسحورِ قدرتِ
متناقض نمای ِ زندگی!
آواز:
زخم ِ پوچ...
که فریاد می زنم!
در آخرین دقایق
از این رقص مرگ بار،
"هم رقص ِ مرز بان " !
به تو، پیوند می زنم
به دستِ سردِ تو ،
زنجیر می زنم
نزدیک می شوی؛
به شانه های تو،
تکیه می زنم
مست از
شرابِ موسیقیِ رقصی
که در فضاست؛
جامی دوباره ،
پیمانه ی لبریز می زنم!
تسخیر می شوم
از ژرفای ِ چشم تو؛
جادوی یک نگاه
و به لب،
بوسه می زنم
مسحورِ قدرتِ
متناقض نمای ِ زندگی!
آواز:
زخم ِ پوچ...
که فریاد می زنم!
در آخرین دقایق
از این رقص مرگ بار،
"هم رقص ِ مرز بان " !
به تو، پیوند می زنم
هذیان ِ رقص
و کنایه...
چشمم چه خیره ماند!
من را ببین!
که لاشه شدم ...
لبخند می زنم!
و کنایه...
چشمم چه خیره ماند!
من را ببین!
که لاشه شدم ...
لبخند می زنم!

میترا س.
8 تیر88
۴ نظر:
درود به شما فكر مي كنم بايد به برخي از معاني اون فكر كنم و چندباره اين شعر رو بخونم
شاد باشيد و سبز
شعر زیبایی بود مطالب شما در مورد عباس معروفی راهم خواهم خواند .موفق باشیدو پیروز
"i'm looking for a partner to learn dancing"
یاد خودم افتادم ...
jk
سلام.اشعارتون زیباست.با اینکه آدم گیج نمی شه در فهمیدن معانیشون ولی به نظر لایه های پنهان تری هم دارند پس میشه چند باره خوندشون.امیدوارم همیشه شاعر باشید.
ارسال یک نظر